نه عاقدی در کار بود ...
نه خطبه ای ...
نه کاغذی امضا کردیم ...
نه قرارداد نوشتیم ولی ...
چه تعهد شیرینی دستهایت مرا به تمام آدم های سرزمینم حــرام کرد ...
به سلامتیه انگشتاش که حلقه یکی دیگه به دستش رفت ... و من موندمو اون انگشتری که بهم داده بود !!
دنیای دستها ،از هر دنیایی بی وفاتر است !!
امروز دستهایت رامیگیرند ...
غرق عادت كه شدی ...
همان دستها را برایت تكان میدهند !!
تجربه های زیادی گرفتم از این چند سال
آدمای رنگی زیادی تو زندگیم اومدن ،گفتن ،شکستن ،و رفتن ...
هربار زمین خوردم ،هربار بریدم و شکستم سکوت کردم تا کسی از دل آشفته ام خبر دار نشود
نمیدونم چرا خدا منو انتخاب کرد واسه این همه تحمل واسه این همه طاقت ...
اگر سکـوت کردم بـه روی زندگی بـه پای خوب بودنـم نبود!!
روزگـار بـا ضربـه هـایـش مرا لال کرده ...
فقـط گـهگـاهـی لبـخند میـزنم که بدانـد هنـوز هم مقاومم در برابر ضربـه هـایـش ...
خدايـا ...زندگي ام مانند حرف " پسر بچه" ايـست که گريه کنان به مادرش مي گفت : هـم "ميزني" هـم "ميگي" گريــــــه نکن؟
آرزو هایی در زندگی هست که باید از آنها گذشت ...
گاهی باید آرزوهایت را مثل قاصدک بگذاری کف دست و بسپاریشان به دست باد تا بروند و سهم دیگران شوند ...
دلم میخواست یکی بود تا بعضی وقتا که از دنیا خسته میشوم میومد کنارمو دستاشو میذاشت دوطرف صورتم زل میزد تو چشام و میگفت : ببین تو منو داری...!
دلگیرم از کسـی کـه مرا غرق خودش کـرد امّـا نجاتم نداد ،دلگیرم
برچسب : سالی, نویسنده : peranses71 بازدید : 86